زن ایرانی و عصر روشنگری/
نازلی اسکندرینژاد/ انتشارات زیبا/ ۱۸۲ صفحه

«زن ایرانی و عصر روشنگری»، بازخوانی تاریخ تحول اجتماعی زن ایرانی است و به
تحلیل چگونگی ورود زنان ایرانی به حیات اجتماعی و سیاسی جامعهی ایرانی
میپردازد. ازجمله حوزهی فعالیتهای اجتماعی که نویسنده بیشتر به آن میپردازد
روزنامه نگاری است که البته انتخاب مناسبی نیز به نظر میرسد.
همزمان با عصر مشروطه و اوج گرفتن فعالیتهای روزنامهنگاری در ایران، شمار
قابل توجهی از بانوان که اغلب از خانوادههای تحصیل کرده و اشراف بودند، پا به
صحنهی فعالیتهای اجتماعی و سیاسی گذاشتند. انجمنهای متعدد بانوان را تاسیس
کردند، به آموزش دختران جوان اقدام کردند و البته با تاسیس نشریاتی نیز همت
گماردند. اگرچه عمر این نشریات کوتاه بود، اما دوران تجربه ی باشکوه و
شعفانگیزی برای زنان و بانوان جوان ایرانی به شمار میرفت. آنان در این نشریات
برای نخستین بار به انتشار و بازگویی خواستهها و مطالبات اجتماعی و فرهنگی خود
مبنی بر آزادی و حقوق برابر اجتماعی با مردان پرداختند و آموزش و یادگیری،
انتخاب همسر، شاغل بودن و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی را جزو حقوق بدیهی بانوان
برشمردند.
خانم اسکندرینژاد؛ مولف کتاب، آن را در ۴ فصل و چندین بخش تنظیم کرده است. از
جمله بخشهای کتاب عبارتند از:
سابقهی حضور زنان در تاریخ، زنان ایران در عصر قاجار، زن و ازدواج، زن و
اقتصاد جامعه، فعالیتهای فرهنگی و هنری زنان، ورود زنان به عرصهی فعالیتهای
سیاسی، حرکتهای سیاسی مذهبی زنان پیش از نهضت مشروطه، نقش زنان در نهضت
مشروطه، بررسی علل و چگونگی انتشارات نخستین نشریههای مختص زنان در عصر
مشروطه، معرفی روزنامههای زنان و شرح حال زنان روزنامهنگار.
سخن گفتن از معضلات اجتماعی که زنان با آن مواجه هستند و مطالبهی حقوق برابر
با مردان اگرچه امروز امری عادی و متداول به حساب میآید اما در عصر و دورهیی
که حتی مطالبهی حقوق اجتماعی و سیاسی برای مردان جامعه نیز تبعات و دشواری های
بسیار به همراه داشت، میتواند بیانگر تلاش، همت و شجاعت بانوانی باشد که باید
به شایستگی در زمرهی پیشگامان قرار بگیرند.
همزمان با ورود ادبیاتی نوین به ساحت اندیشه و تفکر سیاسی و اجتماعی به جامعهی
ایرانی، بانوان نیز کوشیدند تا جایگاه خود را در سپهر این اندیشهها بیابند و
بدون لکنت و بازبانی رسا اعلام کنند که رشد و توسعهی هیچ جامعهیی محقق نخواهد
شد مگر آن که از بستری بگذرد که زنان باسواد، آموزش دیده، توانمند و آگاه به
حقوق انسانی خود، آن را گسترده باشند.
اگرچه نخستین نشریهی متعلق به بانوان ایرانی با فاصلهی هفتاد و پنج ساله با
نخستین مطبوعهی منتشر شده در ایران به وسیلهی میرزا صالح شیرازی (در۱۲۱۶
خورشیدی)، به سال ۱۲۹۱ خورشیدی منتشر شد، اما نمیتوان تقصیر این فاصلهی به
نسبت طولانی را متوجه بانوانی دانست که از هر نظر در جامعهیی بسته و مردسالار
ایام عمر را سپری میکردند.
انقلاب مشروطهی ایران نویدبخش آغازعصری جدید در تاریخ تمدن و فرهنگ این سرزمین
شد و زمینههای گشودن بسیاری از دریچههای توسعه را در این سرزمین فراهم ساخت.
کتاب زن ایرانی و عصر روشنگری اثری درخور و خواندنی برای همهی کسانی است که به
تاریخ توسعه و تحول سرزمین خود علاقمندند و تلاش همهی زنان و مردان ایرانی
برای ایجاد جامعهیی انسان محور را پاس میدارند.
در بخشی از کتاب چنین میخوانیم: «ماجرای چگونگی گشودن فضای جدید، انجمن ها و
مدارس زنان و مبارزه برای کسب حق و حقوق خود عمدتا ریشه در انقلاب مشروطه دارد.
زنان دست اندرکار که بسیاری از آنان از طبقات بالای اجتماع بودند، رفته رفته در
انجمنها متشکل شدند و مدارس جدید دخترانه، کلاسهای آموزش بزرگسالان، درمانگاه
و انواع نهادهای دیگر را تاسیس کردند. با بخشی از علما که مدارس دخترانه را
تحریم کرده بودند به مقابله برخاستند. روزی که مظفرالدین شاه در 30 دسامبر 1906
قانون اساسی را توشیح کرد، مجلس تقاضای یک زن را در حمایت از آموزش و مشارکت
اجتماعی آنها چاپ کرد.
در نامهای خطاب به سید محمد طباطبائی، نویسنده خواستار حمایت حکومت از مدارس
دخترانه شد چرا که چنین حمایتی از مدارس پسرانه صورت میگرفت و اعلام کرد که
ایران به دلیل عدم آموزش زنان از ترقی اقتصادی و اجتماعی خود بازمانده است.
ژاپن صرفا به دلیل تماسهای اولیه اش با غرب نبود که چنان پیشرفتی کرده بود.
ایران بسیار زودتر از ژاپن با غرب باب مراوده را گشوده بود. وانگهی علما و
فلاسفهی اروپایی بعضی از عقاید خود را از متفکران ایران اخذ کرده بودند ایران
به این علت از قافلهی تمدن عقب افتاده بود که زنانش از آموزش محروم بودند.
کودکانی که به دست مادران درس نخوانده تربیت شوند آمادگی رقابت و مواجهه با
جوامع پیشرفتهتر را ندارند.»
زنی عاشق در میان دوات/
غاده السمان / ترجمهی عبدالحسین فرزاد/ نشرچشمه/ 88 صفحه

از غاده السمان؛ بانوی شاعر و نویسندهی عرب، اهل کشور سوریه به تازگی دفتر
شعری با عنوان «زنی عاشق درمیان دوات» منتشر شده است. مترجم این دفتر شعر اقای
عبدالحسین فرزاد است که پیشتر نیز برخی دیگر از آثار این بانوی شاعر از جمله
«ابدیت لحظه عشق»، «در بندکردن رنگینکمان»، «غمنامهای برای یاسمنها»، و
«رقص با جغد» را به فارسی ترجمه کرده بود. خانم غاده السمان را به عنوان یکی از
بنیانگذران جریان شعر نو در ادبیات عرب میشناسند؛ جریانی که در موج زنانهاش
جسارتهای قابل توجهی برای بیان احساسات دارد. از اینروست، برخی که شعرهای او
را خواندهاند، وی را با بانوی شاعر ایرانی؛ فروغ فرخزاد مقایسه میکنند. به
گفتهی مترجم این دفتر «اشعار این شاعر پختگی و ابعاد روشنفکرانه دارد و با
خوانش اشعار او گمان میکنم فروغ فرخزاد شعر معاصر عرب را پیدا کردهام.»
همچنین داستانهای وی نیز با آثار داستانی ویرجینیا وولف مقایسه میشود.
شعرهای این بانوی شاعر عرب به ۱۳ زبان دنیا ترجمه شده است. شاید یکی از دلایل
توجه اهل کتاب به آثار غادهآلسمان این باشد که وی عاشقانههای خود را با مسایل
وطنی، فرهنگی و سیاسی پیوند زده است و درد و رنج زنان را با شجاعت به تصویر
کشیده است. شعرهایی که کوتاه اما سرشار از ناگفتههای نه تنها زنان سرزمینش که
سایر زنان عرب هم هست. زیرا به گفتهی خود وی «هر نویسنده و شاعری فرزند زمان
خود است، من در کارهایم سعی میکنم تا به حقایق مشترک و جاودانه انسانی مانند
درد، عشق و مرگ بپردازم.»
گفتنی اینکه خانم غاده السمان، در سال ۱۹۴۲ در دمشق بهدنیا آمد. پدرش دکتر
احمد السمان، رییس دانشگاه سوریه و وزیر آموزش و پرورش این کشور بود.
در سنین نوجوانی نخستین تجربههای شاعرانهی خود را با تشویق و حمایت پدر منتشر
ساخت. مادرش را دراوان نوجوانی از دست داد و همین امر سبب شد تا پدر توجه
بیشتری به دخترش نماید. وی لیسانس ادبیات انگلیسی را از دانشگاه سوریه گرفت و
سپس برای ادامهی تحصیل در مقطع فوق لیسانس به بیروت رفت. او درجهی دکترای خود
را در همین رشته از دانشگاهی در لندن گرفت. مدتی کوتاه به تدریس پرداخت، سپس به
روزنامهنگاری روی آورد و به بسیاری از کشورهای اروپایی سفر کرد و توانست به
عنوان روزنامهنگار تجربههای جدیدی به دست آورد. غاده پس از سه دهه زندگی
مشترک، همسرش را در اثر بیماری از دست داد و اینک در لندن زندگی میکند. وی
برای نشر آثارش دفتر انتشاراتی تاسیس کرده است که به نشر آثارش می پردازد.
بامدادان بر جایگاهی سنگی می نشینم
و برایت نامه های عاشقانه می نویسم
با قلمی از پَر جغد
که آن را در دواتی
در دوردست فرو می برم
دواتی ملقب به دریا
دستم را برای دست دادن با تو دراز می کنم
اما تو ساحل دیگر دریایی، در آفریقا،
گرمای دستت را احساس می کنم
در حالی که انگشتان مرا در خود گرفته است...
آه! چه زیباست داستان عشق من با شَبحِ تو