برنامهی رهبران ترکان جوان، کشتار
دسته جعی ارامنه و تبعیدهای اجباری آنان به بیابانهای بیآب و علف بوده است.
دستگیری و اعدام ارمنیها، تبعید زنان و مردان و کودکان از خانه های خود بدون
هیچگونه دسترسی به آب و غذا، وادار نمودن آنان به راهپیماییهای طولانی در
مسیرهای بیابانی و خشک و بیآب وعلف و تجاوز و آزار و اذیت جنسی قربانیان به
وسیلهی نیروهای متخاصم طی زمان تبعید که در همهی گزارشهای تاریخی درج شده
است را نمیتوان یک مخاصمهی ساده به حساب آورد.
تعداد قربانیان این فاجعهی انسانی را
بین یک تا یک و نیم میلیون نفر برآورد کردهاند. طی همین دوران دیگر گروههای
قومی منطقه از جمله آشوریان و یونانیان نیز به شیوههای مشابه در معرض حملهٔی
ترکان عثمانی قرار گرفتند. برخی محققان این رویدادها را نیز در زمرهی سیاست
های پاکسازی قومی دولتمردان ترک به شمار میآورند.
تبعید ارامنه از خانههایشان اغلب
با غارت، تجاوز و کشتار همراه بود. تبعیدشدگان یا در همان ابتدا در درگیریها
کشته میشدند و یا از گرسنگی و بی سرپناهی در راه ارودگاههای نزدیک استان
دیرالزور جانشان را از دست میدادند. اینکه دلیل واقعی صاحب منصبان ترک از
اقدام به این نسلکشی چه بوده است به واقع هنوز به صراحت آشکار نشده است. به
ویژه که بسیاری از اسناد و مدارک این نسل کشی در کتابخانهها و سازمانهای
دولتی ترکیه محبوس ماندهاند که اجازه ی بهرهبرداری از آنها به محققان مستقل
داده نمی شود. دولتهای ترکیه در دورههای گذشته تا به امروز معتقد بودهاند که
این واقعه یک نسل کشی نبوده است و بسیاری از ترکهای بی دفاع نیز در جریان این
منازعات کشته شده اند.
اما کتاب «نبرد سردارآباد» با تالیف
ژاک کایالوف، شامل هفت فصل است که عبارتند از: در آستانه نبرد، دادههای
نظامی، روایت شاهدان، دادههای پراکنده، تاکتیکها و تدارکات، برداشتهای
متفاوت و راهها و ابزارها.
در بخشی از مقدمهی مترجم بر این کتاب
آمده است: «در اواخر 1918 (اوایل خرداد 1297 شمسی/ اوایل رجب 1336 ه. ق) در یکی
از مراحل پایانی جنگ جهانی، یک نیروی محدود ارمنی موفق شد در حوالی سردارآباد
پیشروی نظامیان عثمانی را به سمت ایروان درهم شکسته و متوقف کند. این پیروزی که
در آستانه (اچمیادزین) صورت گرفت و منطقه ارمنستان را از خطر اشغال نجات داد.
این نبرد اگرچه از لحاظ شدت در مقایسه با انبوهی از دیگر نبردها صورت گرفته در
جنگ جهانی، زد و خورد مختصری بیش نبود اما به گونهای که در این کتاب میخوانیم
جایگاه آن از لحاظ تحولات منطقهای و به ویژه تاریخ مقاومت ارمنیها در برابر
روزگار و دستیابی حداقلی از موجودیت ملی مهم و تعیین کننده بود.»
به نوشتهی نویسندهی کتاب، نبردی که
در منطقهی سردارآباد رخ داد از نظر تاریخی و منطقهای بسیار بااهمیت بود زیرا
«ارزش معنوی و ماندگار یک چنین نشانهای از سرسختی و مقاومت در حافظه جمعی یک
ملت، از نقطه نظر کوتاه مدت و سرنوشت ارمنیها در آن مقطع بخصوص، به هیچ وجه
روشن نیست که بدون پیشامد نبرد سردارآباد آیا ترکها به همان حداقل که برای
ارمنستان برجای ماند و امروزه کم و بیش قلمرو جمهوری ارمنستان را تشکیل میدهد،
رضایت میدادند یا خیر.»
در فصل نخست به جزئیات درگیریهای
نیروهای ارمنی با سپاه عثمانی پرداخته شده است. به نوشتهی کایالوف «تا مارس
1918 سپاهیان ترکیه تمامی مناطق از دست رفته خود را مسترد داشته و به مرزهای
قبل از جنگ با روسیه رسیدند. تنها نیرویی که در سر راه آنان مقاومت کرد، چند
واحد داوطلب ارمنی بود تحت فرماندهی کلنل مورل حدود 300 افسر غیرارمنی روس نیز
به مدافعین پیوستند.»
نویسنده در فصل دوم به کتاب «مشارکت
ارمنیها در جبهه قفقاز جنگ جهانی 1918- 1914» اثر ژنرال گئورکی گییوچ
کورگانوف استناد کرده و صحنههای شکلگیری نبرد سردارآباد را توصیف میکند:
«همزمان با عملیات بر ضد ایگدیر، یک تیپ ترک در امتداد خط آهن مستقر در
سردارآباد پیش رفت و ساعت پنج بعدازظهر 21 مه آنجا را مورد حمله قرار داد.
نیروهای ارمنی زیر فشار شدید ترکها به محوری در امتداد روستاهای قراکانلو،
کرپالو و زیوری ارمنی عقب نشسته و بدین ترتیب اچمیادزین را تحت پوشش قرار
دادند.»
در فصل سوم با عنوان «روایت شاهدان» به
نکاتی از کتاب «ارمنین» نوشته گ.گ یابلوکوف که در پاریس منتشر شده استناد
گردیده است؛ کتابی که به دلیل ورشکستگی ناشر به صورتی مناسب توزیع نشد و
نسخههای آن نایاب است و تنها میتوان در کتابخانه پاریس و بروکسل نسخهای از
آن را مطالعه نمود.
درفصل چهارم با عنوان «دادههای
پراکنده» نویسنده به اطلاعات قابل اعتنایی که در روزنامه و مجلههای آن زمان
منتشر شده پرداخته است. وی با اشاره به مطالب یک ماهنامه چنین توضیح داده
است:«ماهنامه ارمنی هایرنیک آمساگیر که در بوستون منتشر میشود در 1925 رشته
مقالاتی به قلم دکتر هواکیم ملیکیان منتشر کرد. فصولی چند از شماره ماه مه به
حوادث مه 1981 اختصاص داشت. دکتر ملیکیان که در ایروان طبابت میکرد، در یکی از
مراحل جنگ با واحد تحت فرمان کاپیتان حسن پاشایان همراه شده بود. در بهار 1921
دکتر ملیکیان به ایران مهاجرت کرد و در اصفهان به طبابت ادامه داد.»
در فصل ششم نویسنده ضمن اشاره به
تاریخسازی تُرکها دربارهی وقایع قفقاز مینویسد: «از آنجایی که تاریخ متقنی
از تحولات پرفرار و نشیب ماوراء قفقاز در سالهای 1921-1918 در دست نبود به
تدریج روایت ترکی آن دست بالا یافت. نه فقط در سطوحی چند گرایشهای پان تورانی،
انگیزههای قابل درک تلقی شد بلکه با ترسیم تصویری از ارمنیها به عنوان یک
ستون پنجم سنتی، جنایات ترکها در حق آنها نیز روا دانسته شد.»
در بخشی از فصل هفتم کتاب با
عنوان«راهها و ابزارها» چنین آمده است: «افسران ارمنستان از اشراف یا طبقه
ثروتمند نبودند. در بسیاری از موارد خود نظامیزاده بودند. به خدمت وارد شده
بودند تا از طریق کار سخت و دشوار راه ترقی را طی کنند. برخی از آنها حتی تجربه
خدمت در جنگ کریمه 1878- 1877 و حضور در لشکرکشی منچوری 1905- 1904 را در
پیشینه خود داشتند.»
پرندهای با یک بال/
یاشار کمال/ ترجمهی مریم طباطبایی/ نشر پوینده

«خسته از قطار پیاده شدند. آیا روستایی
که میخواستند به آنجا بروند، خیلی دور بود؟ دنبال کسی گشتند تا ازش سوال
کنند، آن هم در این ایستگاه ساکت.
چمدانها، تشکها، صندوقها را کناری
کپه کرده بودند و جلوی درخت گردوی قدیمیای تکیه داده بودند. خانم روی یک تکه
سنگ صاف نشسته بود و شروع به ادامه کار بافتنیاش میکرد.»
رمان «پرندهای با یک بال»، اثر
نویسندهی فقید ترک –یاشار کمال- است. وی که در بهمن ماه سال گذشته (۲۸
فوریه
۲۰۱۵)
در سن 92 سالگی بدرود حیات گفت، طی بیش از 60 سال نویسندگی
۳۶
رمان نوشت که نخستین رمانش «اینجه ممد» از شهرتی جهانی برخوردار شد. این رمان
تاکنون به بیش از
۲۰ زبان منتشر شده و
کارگردانهای مختلف آن را به فیلم درآوردهاند.
«پرندهای با یک بال» عنوان آخرین رمان
یاشار کمال است که در سال 2013 منتشر شد. اگرچه نویسنده آن را 40 سال پیش نوشته
بود، اما از انتشار آن طی همهی این سالها خودداری ورزیده بود.
«یاشار کمال» در ایران با ترجمهی برخی
آثارش همچون«اینجه ممد»، «بگذار خارستان بسوزد»، «شاهین آناوارزا» و دو رمان
«ستون خیمه» و «زمین آهن است و آسمان مس» به عنوان رمان نویسی که گرایشهای
واقعگرایانه دارد به مخاطبان فارسی زبان معرفی شد.
«پرندهای با یک بال» نیز اگرچه اثری
رئالیستی به مانند سایر آثار یاشار کمال است اما با استفاده از فضاهایی رمزآمیز
و ابهامآلود توانسته متفاوتتر از سایر آثار نویسنده برای مخاطبان جذاب جلوه
نماید.
این رمان دارای دو شخصیت اصلی – یک زن
و شوهر میانسال – است و شش شخصیت دیگر نیز در این رمان نقش آفرینی میکنند.
«رمزی خان» یکی از شخصیتهای اصلی داستان کارمندی است که برای برعهده گرفتن
ریاست ادارهی پست یک روستای دورافتاده به همراه همسرش «ملک خانم» راهی یک سفر
طولانی با قطار میشود.
روستا مکانی دورافتاده و خالی از سکنه
است که رو به ویرانی نهاده و اثری از آدمیزاد در آن دیده نمیشود. به ایستگاه
پرت و بینام و نشانی میرسند که مسئول ایستگاه برخورد غیرمتعارفی با آنها
مینماید. پیرمرد به آنها هشدار میدهد که بهتر است جلوتر نروند و از همان راهی
که آمدهاند باز گردند.
خالی از سکنه بودن روستا و کشمکشهای
ذهنی و تردیدها و نگرانی هایی که پیرمرد در دل مسافران روستا ایجاد میکند،
واکنشهایی در هریک از شخصیتها دربرخورد با شرایطی که درآن درگیر هستند ایجاد
می کند و نویسنده سعی در به تصویر کشیدن این واکنشها دارد.